به گزارش گروه اجتماعی مشرق، خانواده از لحاظ ساختاری نظام عاطفی پیچیدهای است که بدون توجه به سنتی یا
مدرن بودن و ساختار کارآمد یا ناکارآمد آن، باید خود را تا حد ممکن بصورت
گروهی کارآمد و توانا درآورد تا بتواند، بدون اینکه باعث شود اعضا از
دستیابی به اهداف و نیازهای شخصی باز بمانند، نیازها و اهداف جمعی خود را
نیز برآورده سازد.
محبت، وفاداری و احساس تعلق از ویژگیهای تمام خانوادههاست و همین ویژگی آن را از سایر نظامهای اجتماعی متمایز میسازد و باعث میشود اعضای خانواده در زمان بحران از یکدیگر حمایت کرده و در مواجهه با مشکلات از هم گسسته نشوند.
هر زوج از زمانی که زندگی مشترک خود را آغاز میکند به خودی خود با مشکلات و چالشهای قابل پیشبینی که لازمه تکامل چرخه خانواده است، مانند سازگاری با خانوادههای طرفین و بحرانهای غیرمنتظره، مانند ورشکستگی، بیماری و ... روبرو خواهند شد؛ بنابراین، خانواده باید خود را برای کنار آمدن و برخورد سازنده با مشکلات روزمره و بحرانهای پیش رو آماده سازد و این کار مستلزم آن است که زن و شوهر دوش به دوش یکدیگر و با صمیمیت و هماهنگی در انجام این تکالیف به یکدیگر یاری رسانند و از یکدیگر بیاموزند.
پدیده چندهمسری که در حال حاضر در جامعه ما بیشتر به شکل دو همسری رواج یافته است، چه به شکل ازدواج مجدد رسمی که با اطلاع همسر اول صورت گرفته باشد و چه به شکل غیررسمی و پنهانی که به خیانت زناشویی معروف است، معمولا زمانی رخ میدهد که احساسات عاشقانه و شور و شوق اوایل ازدواج از میان رفته و روابط، دستخوش رکود و یکنواختی شده است.
اینجاست که فرد تصور میکند میتواند با حفظ زندگی مشترکش، آنچه را که در ازدواج فعلی خود نمییابد در ازدواجی دیگر جستجو کند. درحالیکه با ازدواج مجدد بافت جدیدی از روابط ایجاد میشود که شکل و کیفیت روابط قبلی را نیز دستخوش تغییرات اساسی نموده و در چرخه تکاملی خانواده اول اختلال ایجاد میکند و اثرات و آسیبهای این اختلال نه تنها همسر اول و فرزندان، بلکه شوهر و خانواده دوم را نیز درگیر مینماید.
با اینکه شرع به شرط تمکین مالی و برقراری عدالت بین همسران مانعی برای ازدواج مجدد مرد قرار نداده، ولی پر واضح است که برای ارزیابی میزان عدالت ورزی مرد بین همسرانش، هیچ فرد یا دادگاهی صاحب صلاحیت نیست و برآورد میزان عدل افراد در واقع غیرممکن است.
خداوند نیز در آیه ۱۲۹ سوره نساء میفرماید: وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا ... (شما هرگز نمیتوانید میان زنها (در میل باطنی) به عدالت رفتار کنید، هرچند هم که بسیار راغب به عدل و راستی باشید پس به میل خود یکی را محروم و دیگری را بهرهمند نسازید...)؛ بنابراین باید توجه داشت اگر هم بتوان در حوزه اقتصادی عدالت را رعایت نمود، ولی غیرممکن است که در حوزه عواطف و احساسات بتوان متعهد به رعایت مساوات شد، چرا که این حوزه قابلکنترل و دخل و تصرف نیست و بایستی نسبت به عواقب و لطماتی که درگیری در چنین روابطی برای خانواده و فرزندان در پی دارد هوشیار و آگاه بود.
در همین زمینه با خانم میانسالی که با دختر جوانش به مرکز مشاوره مراجعه کرده است سر صحبت را باز میکنم و قبول میکند چنانچه هویتش مخفی بماند، به سوالاتم پاسخ دهد.
چرا به مرکز مشاوره مراجعه کردهاید؟
بعد از ۳۰ سال زندگی مشترک از همسرم طلاق گرفتم و فشار روانی و استرس زیادی را تحمل میکنم.
چرا از همسرتان جدا شدید؟
در محل کار با هم آشنا شدیم و با عشق و علاقه ازدواج کردیم، ولی بعد از چند سال اخلاقش تغییر کرد؛ از همه چیز ایراد میگرفت و پرخاشگری و بد دهانی میکرد، طوری که زندگی را برای من و دو دخترم جهنم کرده بود، تا اینکه به گوشم رسید پای زن دیگری در میان است؛ بخاطر حفظ زندگیم به رویش نیاوردم تا اینکه ازمن خواست اجازه بدهم زن بگیرد تا اعصابش راحتتر شود و با ما هم مهربانتر باشد و من هم بخاطر حفظ زندگیمان قبول کردم.
پس با اینکه قلبا راضی نبودید، اما اجازه ازدواج مجدد شوهرتان را امضا کردید؟
کدام زنی است که به ازدواج مجدد شوهرش راضی باشد؟ من ناچار شدم قبول کنم چون میترسیدم کار به طلاق و آبروریزی بکشد. وقتی در محضر برگهها را امضا میکردم، اشک در چشمانم جمع شده بود، مخصوصا وقتی دیدم شوهرم اجازهنامه را با خوشحالی از دستم گرفت و به سرعت مرا به خانه رساند تا خودش پیش آن زن بشتابد، بشدت احساس بیپناهی میکردم. ولی از ترس آبرویم به هیچ کس حتی به خواهرم و دخترانم چیزی نگفته بودم.
رو به دختر جوان: شما کی و چطور باخبر شدید؟
پدرم نمیخواست این قضیه را پنهان کند و انگار از اینکه با زن جوان تر و زیبایی ازدواج کرده بود به خودش میبالید. هر بار دنبال من میآمد دانشگاه و یا قرار بود برای خرید جایی برویم، این زن هم همراه پدرم بود. وقتی در صندلی جلو کنار پدرم مینشست و با هم شوخی میکردند و میخندیدند، بدم میآمد و از اینکه دوستانم آنها را با هم ببینند خیلی خجالت میکشیدم!
رو به همسر: رفتارش بعد از ازدواج مجدد با شما بهتر شد؟ چقدر عدالت را بینتان اجرا میکرد؟
چه عدالتی؟ همه میدانستیم قلبش در گرو زن جدید است و مدتها بود که رابطهاش با من سرد شده بود! از لحاظ مالی هم عدالتی در کار نبود، چون من از زمانی که با او ازدواج کردم، تمام حقوقم را در خانه خرج میکردم و حتی وقتی یک سال از کار بیکار شد آمدیم در خانهای که ارثیه من بود ساکن شدیم و خانه او را اجاره دادیم تا وضع اقتصادیمان بهتر شود و او هیچوقت خانه پدری مرا ترک نکرد و اجارهبهای خانهاش را هم برای خودش بر میداشت.
من با جان و دل برای زندگی مایه میگذاشتم، چون خودم را شریک زندگیش میدانستم، ولی زنی که او بعدها با او ازدواج کرد انتظارات متفاوتی داشت. خانه جدید و اسباب و اثاثیه گرانقیمت میخواست. مدام لباسهای گرانقیمت میخرید و تازه مخارج سه فرزندش که مثل خودش اهل مد و ولخرج بودند هم اضافه شد. من سبک زندگیم با او فرق داشت.
چطور میتوانستم در مخارج با او رقابت کنم؟ من یک عمر با قناعت ساخته بودم و برای شوهرم این خرجها برای من اصلا تعریفشده نبودند و اگر هم درخواست میکردم عصبانی میشد. انگار وظیفه من شده بود که مثل مردها کار کنم و خرج بچهها را بدهم و او هم پولهایش را برای زن و زندگی دیگرش خرج کند.
به هدفتان که خوشرفتاری شوهرتان بود رسیدید؟
اوایل خوشرفتار شد و دیگر بهانهگیری و پرخاشگری نمیکرد. ولی یکسال بعد از اینکه زندگی مشترک را با همسر جدیدش شروع کرد، با او هم اختلافاتی پیدا کرد و اگر در آن خانه اوضاع روبراه نبود، با عصبانیت میآمد و تلافیش را سر ما در میآورد. بعدها با دردسر زیادی از آن زن جدا شد و دوباره به خانواده برگشت، ولی پس از مدتی دوباره به سرش زد زن بگیرد و این بار سراغ زنی رفت که بیست و دو سال از خودش جوان تر بود و شرط ازدواج خانم با شوهرم دریافت مهریهای سنگین قبل از عقد و خرید خانهای به نام دختر پانزدهسالهاش بود تا آینده او تضمین شود.
غیر از آن هر ماه طلا و لباس و مسافرتهای گرانقیمت میخواست و با این حساب دیگر پولی برای شوهرم نمیماند که به من و دخترهایش اختصاص دهد؛ حتی اجازه پسانداز هم به شوهرم نمیداد و اگر هم در مخارج خانه صرفهجویی میکردم، میدانستم فورا خرج فرمایشات آن زن خواهد شد. این بار آنقدر دلشکسته و ناامید شدم که تاب نیاوردم با بخشیدن تمام مهریه و نفقهام خودم را خلاص کردم و از او طلاق گرفتم.
رو به دختر جوان: چه احساسی نسبت به پدرت داری؟
من دیگر احترامی برای او قائل نیستم چون او فقط به فکر خودش است؛ انگار نه انگار که ما خانواده هستیم. او با دو زن ازدواج کرد و برای هر کدام از نو یک زندگی ساخت و جهیزیه کاملی به خانه جدیدش برد، درحالیکه وقتی برای ما خواستگار میآمد با بهانهجویی به همه جواب رد میداد، چون نمیتوانست هم زیر بار مخارج ازدواج و جهیزیه ما برود و هم جوابگوی انتظارات بالای نوعروسان خود باشد، بنابراین ما را قربانی کرد.
رو به همسر: حالا که به گذشته نگاه میکنی چه احساسی داری؟
باید خیلی زودتر میدانستم این مرد زندگی نیست و با خانواده خود همدل و همراه نیست و طلاق میگرفتم! هر روز خودم را سرزنش میکنم که چرا این قدر برای حفظ زندگی مشترکی که مال من نبود از خودگذشتگی کردم و چرا از فرط خجالت و آبروداری تمام آن فشارهای روحی و روانی را به تنهایی تحمل کردم و سوختم و ساختم، ولی موضوع را از همه پنهان کردم. اگر از کسی مشورت گرفته بودم، شاید این همه آسیب نمیدیدم و با دست خالی آن زندگی را ترک نمیکردم.
بدون شک ازدواج مجدد شوهر برای همسر اول یک شوک محسوب میشود. او احساس میکند که به او خیانت شده و همسرش به زندگی مشترکشان وفادار نبوده است. حتی اگر ازدواج مجدد با اطلاع و رضایت ضمنی او صورت گرفته باشد، نمیتوان این حقیقت را انکار کرد که همسر اول از لحاظ روانی و عاطفی تخریب میشود و احساس ارزشمندی و اعتماد بنفس خود را از دست میدهد و از آنجا که چنین روابطی در فرهنگ و عرف جامعه ما پذیرفتهشده نیست، فشار روانی و ترس ناشی از قضاوت جامعه، خانواده و دوستانی که دارای خانوادههای تک همسر هستند اغلب به شکلگیری اضطراب مضاعف، دوریگزینی و خودگوییهای منفی با محتوای تحقیر و سرزنش خود میانجامد.
احساس گناه، حسادت و عدم امنیت به همراه سطح بالای اضطراب و فشار روانی که همسر اول متحمل میگردد به سادگی میتواند زمینهساز پرخاشگری و در مراحل بعد افسردگی او گردد.
حال چگونه میتوان از چنین همسری که درمانده و ناامید است انتظار داشت نقش مادری و همسری خود را به خوبی ایفا نموده و با صمیمیت و هماهنگی به همسر و فرزندان خود در گذر از مشکلات و بحرانهای خانواده یاری رساند؟! بلکه برعکس، زنی که تا قبل از این شریک عشق و زندگی بود درگیر در یک مسابقه اقتصادی، به شریکی منفعل تبدیل میشود که حتی انگیزهای برای رونق بخشیدن به وضعیت اقتصادی خانواده و مشارکت در امر بهبود وضعیت مالی شوهر را ندارد و تنها دغدغهاش بهرهوری اقتصادی بیشتر خود و فرزندانش خواهد بود.
او در غیاب احساس وفاداری و تعلق خاطر از سمت شوهر، از زندگی مشترک خود دلسرد شده و به منظور تخلیه فشارهای روانی و دریافت حمایت، به خانواده اصلی خود پناه میبرد و به تحکیم رابطه خود با آنان میپردازد و با طرح دغدغهها و مشکلاتش با آنها کل خانواده را درگیر مسائل خود مینماید. این مسئله به راحتی میتواند زمینهساز دخالت خانوادههای اصلی در مسائل خصوصی زناشویی گردد که بایستی تنها بین زن و شوهر حل و فصل شود و از آنجا که خانوادهها معمولا منافع شخصی فرزند خود را بر منافع زندگی مشترک آنان ترجیح میدهند دخالت آنها در امور خانوادگی بیش از پیش زمینهساز حرمتشکنی و آشفتگی در خانواده میشود.
«میر سعید جعفری»، «دکترای مشاوره مدرسه و استاد دانشگاه علامه طباطبایی»، در این زمینه به دختایران میگوید: «یکی از مهمترین دغدغهها در مورد فرزندان، مساله الگوگیری صحیح از والدین است، ولی در عرف و جامعه ما، فرزندان الگوی مناسبی از چنین پدر و مادری نخواهند گرفت.فرزندان به راحتی نمیتوانند به والدینی که درگیر یک خانواده گستردهتر و روابط جدید هستند تکیه کرده و احساس ایمنی نمایند؛ مخصوصا زمانی که مادر و خانواده مادری بارها پدر را در حضور فرزندان مورد شماتت و سرزنش قرار داده و از عملکردش انتقاد نمایند، فرزندان در مورد شایستگی پدر دچار تردید میشوند.
خانواده و فضای حاکم بر آن نقش تعیینکنندهای در رشد روانی و شکلگیری شخصیت و سلامت روانی اعضای خانواده بویژه فرزندان دارد و نوجوانانی که در اینگونه خانوادهها رشد میکنند به علت وجود شرایط استرس و فشار روانی و کشمکش هوو ها و مراقبت ناکافی از عزت نفس پایینتری برخوردار بوده و خودآگاهی ضعیفتری را شکل میدهند، چراکه معمولا فرزندان در چنین خانوادههایی به سپر بلا تبدیل میشوند و به مسائل و مشکلات آنان به خوبی رسیدگی نمیشود، چون والدین آنقدر درگیر مسائل و مشکلات خود هستند که جز در شرایط بحرانی توجهی به مسائل درسی، تفریحی و رشدی کودک ندارند و مسائل و مشکلات فرزندان در این شرایط میتواند به سادگی مورد غفلت قرار گیرد. این امر گاهی به بهای افت تحصیلی کودک تمام میشود و گاهی نیز این لطمات در روابط آینده فرزندان بصورت شکست در ازدواج یا مسائل شغلی جلوهگر میشود.»
او همچنین میافزاید: «مرد نیز با تعهد سپردن به خانواده جدید درحالیکه هنوز تعهد نیمهکارهای به خانواده اول دارد، در واقع خود را درگیر دو خانواده و دو نوع چرخه تکاملی میسازد. ممکن است فرزندانش در خانواده اول درگیر بحران نوجوانی و یا در حال ازدواج و ترک خانواده باشند، در حالیکه مشکلات در خانواده دوم از نوع تولد فرزند جدید و یا رسیدگی به مسائل فرزندخواندههاست. مرد درحالیکه هنوز در خانواده اول کارها و وظایف ناتمامی دارد باید همزمان به انتظارات و مشکلات دیگری در خانواده دوم نیز رسیدگی نماید که اگر هرکدام به موقع حل و فصل نشوند، بر بار مشکلات و نارضایتیها افزوده و زمینهساز مشکلات جدیدی میشوند. انجام شایسته تمام این امور اگر غیر ممکن نباشد، بسیار دشوار است و فشار روحی و روانی زیادی را بر شوهر وارد میسازد که اغلب، سرخوردگی و پشیمانی را به دنبال دارد.»
همان طور که گفته شد برخورد موثر با چالشها و بحرانهای زندگی در گرو اتحاد، صمیمیت و تعلق خاطر زوجین و در نتیجه تحکیم نهاد خانواده است و نه تضعیف آن. اگر خانواده در برخورد با مشکلات و بحرانهای زندگی بتواند با تکیه بر تعلقخاطر و وفاداری بطور منسجم و هماهنگ عمل نماید، میتواند مشکلات را با موفقیت پشت سر گذاشته و انسجام خود را حفظ نماید.
درحالیکه اگر شوهر منافع شخصی خود را از منافع کل خانواده جدا سازد و با تکروی در جهت کامیابی شخصی و بدون در نظر گرفتن اهداف مشترک خانوادگی عمل نماید، خانواده از اتحاد لازم برای رویارویی با بحرانها برخوردار نبوده و نه تنها سلامت روانی اعضای خانواده به خطر میافتد، بلکه ممکن است چارچوب خانواده نیز زیر بار مشکلات از هم بپاشد و حتی به مرز از هم گسستگی و جدایی برسد.
به همین دلیل در مشاوره پیش از ازدواج به زوجها هشدار داده میشود که در دام این باور نادرست که میگوید: «اگر همسر مناسبی داشته باشم، او مرا خوشبخت میکند.» نیافتند و بدانند که هیچکس قادر نیست کسی را خوشبخت کند! بلکه این خود آنها هستند که باید برای خوشبختی خود تلاش کنند.
هیچ رابطهای بدون مشکل و اختلاف نیست و شور و هیجانی که اوایل ازدواج تجربه میکنند به مرور زمان کمرنگ خواهد شد و رابطه خالی از روح و کسالت بار راه را برای شکلگیری روابط خارج از خانواده باز خواهد گذاشت؛ بنابراین بایستی از همان ابتدا یاد بگیریم تا از زندگی مشترک خود مراقبت کرده و هر یک سهم خود را برای خوشبختی خانواده بر عهده بگیریم و با علم به اینکه مشکلات و اختلافات در پرتو اعتماد و حمایت متقابل و تمرکز بر نقاط مثبت یکدیگر قابل حل است، به یادگیری مهارتهای همدلی و گفتگوی متقابل بپردازیم، در انجام کارهای خوشایند برای یکدیگر پیشقدم شویم و همواره شور و شوق و مهرورزی را در ازدواج خود زنده نگهداریم تا خوشبختی را در جای دیگری نجوییم و آنچه خود داریم ز بیگانه تمنا نکنیم.
مخاطبان محترم گروه اجتماعی مشرق می توانند اخبار، مقالات و تصاویر اجتماعی خود را به آدرس shoma@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود. در ضمن گروه اجتماعی مشرق در صدد است با پیگیری مشکلات ارسالی شما از طریق کارشناسان و مشاوران مجرب پاسخی برای ابهامات مخاطبان عزیز بیابد.
منبع: دختایران
محبت، وفاداری و احساس تعلق از ویژگیهای تمام خانوادههاست و همین ویژگی آن را از سایر نظامهای اجتماعی متمایز میسازد و باعث میشود اعضای خانواده در زمان بحران از یکدیگر حمایت کرده و در مواجهه با مشکلات از هم گسسته نشوند.
هر زوج از زمانی که زندگی مشترک خود را آغاز میکند به خودی خود با مشکلات و چالشهای قابل پیشبینی که لازمه تکامل چرخه خانواده است، مانند سازگاری با خانوادههای طرفین و بحرانهای غیرمنتظره، مانند ورشکستگی، بیماری و ... روبرو خواهند شد؛ بنابراین، خانواده باید خود را برای کنار آمدن و برخورد سازنده با مشکلات روزمره و بحرانهای پیش رو آماده سازد و این کار مستلزم آن است که زن و شوهر دوش به دوش یکدیگر و با صمیمیت و هماهنگی در انجام این تکالیف به یکدیگر یاری رسانند و از یکدیگر بیاموزند.
پدیده چندهمسری که در حال حاضر در جامعه ما بیشتر به شکل دو همسری رواج یافته است، چه به شکل ازدواج مجدد رسمی که با اطلاع همسر اول صورت گرفته باشد و چه به شکل غیررسمی و پنهانی که به خیانت زناشویی معروف است، معمولا زمانی رخ میدهد که احساسات عاشقانه و شور و شوق اوایل ازدواج از میان رفته و روابط، دستخوش رکود و یکنواختی شده است.
اینجاست که فرد تصور میکند میتواند با حفظ زندگی مشترکش، آنچه را که در ازدواج فعلی خود نمییابد در ازدواجی دیگر جستجو کند. درحالیکه با ازدواج مجدد بافت جدیدی از روابط ایجاد میشود که شکل و کیفیت روابط قبلی را نیز دستخوش تغییرات اساسی نموده و در چرخه تکاملی خانواده اول اختلال ایجاد میکند و اثرات و آسیبهای این اختلال نه تنها همسر اول و فرزندان، بلکه شوهر و خانواده دوم را نیز درگیر مینماید.
با اینکه شرع به شرط تمکین مالی و برقراری عدالت بین همسران مانعی برای ازدواج مجدد مرد قرار نداده، ولی پر واضح است که برای ارزیابی میزان عدالت ورزی مرد بین همسرانش، هیچ فرد یا دادگاهی صاحب صلاحیت نیست و برآورد میزان عدل افراد در واقع غیرممکن است.
خداوند نیز در آیه ۱۲۹ سوره نساء میفرماید: وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا ... (شما هرگز نمیتوانید میان زنها (در میل باطنی) به عدالت رفتار کنید، هرچند هم که بسیار راغب به عدل و راستی باشید پس به میل خود یکی را محروم و دیگری را بهرهمند نسازید...)؛ بنابراین باید توجه داشت اگر هم بتوان در حوزه اقتصادی عدالت را رعایت نمود، ولی غیرممکن است که در حوزه عواطف و احساسات بتوان متعهد به رعایت مساوات شد، چرا که این حوزه قابلکنترل و دخل و تصرف نیست و بایستی نسبت به عواقب و لطماتی که درگیری در چنین روابطی برای خانواده و فرزندان در پی دارد هوشیار و آگاه بود.
در همین زمینه با خانم میانسالی که با دختر جوانش به مرکز مشاوره مراجعه کرده است سر صحبت را باز میکنم و قبول میکند چنانچه هویتش مخفی بماند، به سوالاتم پاسخ دهد.
چرا به مرکز مشاوره مراجعه کردهاید؟
بعد از ۳۰ سال زندگی مشترک از همسرم طلاق گرفتم و فشار روانی و استرس زیادی را تحمل میکنم.
چرا از همسرتان جدا شدید؟
در محل کار با هم آشنا شدیم و با عشق و علاقه ازدواج کردیم، ولی بعد از چند سال اخلاقش تغییر کرد؛ از همه چیز ایراد میگرفت و پرخاشگری و بد دهانی میکرد، طوری که زندگی را برای من و دو دخترم جهنم کرده بود، تا اینکه به گوشم رسید پای زن دیگری در میان است؛ بخاطر حفظ زندگیم به رویش نیاوردم تا اینکه ازمن خواست اجازه بدهم زن بگیرد تا اعصابش راحتتر شود و با ما هم مهربانتر باشد و من هم بخاطر حفظ زندگیمان قبول کردم.
پس با اینکه قلبا راضی نبودید، اما اجازه ازدواج مجدد شوهرتان را امضا کردید؟
کدام زنی است که به ازدواج مجدد شوهرش راضی باشد؟ من ناچار شدم قبول کنم چون میترسیدم کار به طلاق و آبروریزی بکشد. وقتی در محضر برگهها را امضا میکردم، اشک در چشمانم جمع شده بود، مخصوصا وقتی دیدم شوهرم اجازهنامه را با خوشحالی از دستم گرفت و به سرعت مرا به خانه رساند تا خودش پیش آن زن بشتابد، بشدت احساس بیپناهی میکردم. ولی از ترس آبرویم به هیچ کس حتی به خواهرم و دخترانم چیزی نگفته بودم.
رو به دختر جوان: شما کی و چطور باخبر شدید؟
پدرم نمیخواست این قضیه را پنهان کند و انگار از اینکه با زن جوان تر و زیبایی ازدواج کرده بود به خودش میبالید. هر بار دنبال من میآمد دانشگاه و یا قرار بود برای خرید جایی برویم، این زن هم همراه پدرم بود. وقتی در صندلی جلو کنار پدرم مینشست و با هم شوخی میکردند و میخندیدند، بدم میآمد و از اینکه دوستانم آنها را با هم ببینند خیلی خجالت میکشیدم!
رو به همسر: رفتارش بعد از ازدواج مجدد با شما بهتر شد؟ چقدر عدالت را بینتان اجرا میکرد؟
چه عدالتی؟ همه میدانستیم قلبش در گرو زن جدید است و مدتها بود که رابطهاش با من سرد شده بود! از لحاظ مالی هم عدالتی در کار نبود، چون من از زمانی که با او ازدواج کردم، تمام حقوقم را در خانه خرج میکردم و حتی وقتی یک سال از کار بیکار شد آمدیم در خانهای که ارثیه من بود ساکن شدیم و خانه او را اجاره دادیم تا وضع اقتصادیمان بهتر شود و او هیچوقت خانه پدری مرا ترک نکرد و اجارهبهای خانهاش را هم برای خودش بر میداشت.
من با جان و دل برای زندگی مایه میگذاشتم، چون خودم را شریک زندگیش میدانستم، ولی زنی که او بعدها با او ازدواج کرد انتظارات متفاوتی داشت. خانه جدید و اسباب و اثاثیه گرانقیمت میخواست. مدام لباسهای گرانقیمت میخرید و تازه مخارج سه فرزندش که مثل خودش اهل مد و ولخرج بودند هم اضافه شد. من سبک زندگیم با او فرق داشت.
چطور میتوانستم در مخارج با او رقابت کنم؟ من یک عمر با قناعت ساخته بودم و برای شوهرم این خرجها برای من اصلا تعریفشده نبودند و اگر هم درخواست میکردم عصبانی میشد. انگار وظیفه من شده بود که مثل مردها کار کنم و خرج بچهها را بدهم و او هم پولهایش را برای زن و زندگی دیگرش خرج کند.
به هدفتان که خوشرفتاری شوهرتان بود رسیدید؟
اوایل خوشرفتار شد و دیگر بهانهگیری و پرخاشگری نمیکرد. ولی یکسال بعد از اینکه زندگی مشترک را با همسر جدیدش شروع کرد، با او هم اختلافاتی پیدا کرد و اگر در آن خانه اوضاع روبراه نبود، با عصبانیت میآمد و تلافیش را سر ما در میآورد. بعدها با دردسر زیادی از آن زن جدا شد و دوباره به خانواده برگشت، ولی پس از مدتی دوباره به سرش زد زن بگیرد و این بار سراغ زنی رفت که بیست و دو سال از خودش جوان تر بود و شرط ازدواج خانم با شوهرم دریافت مهریهای سنگین قبل از عقد و خرید خانهای به نام دختر پانزدهسالهاش بود تا آینده او تضمین شود.
غیر از آن هر ماه طلا و لباس و مسافرتهای گرانقیمت میخواست و با این حساب دیگر پولی برای شوهرم نمیماند که به من و دخترهایش اختصاص دهد؛ حتی اجازه پسانداز هم به شوهرم نمیداد و اگر هم در مخارج خانه صرفهجویی میکردم، میدانستم فورا خرج فرمایشات آن زن خواهد شد. این بار آنقدر دلشکسته و ناامید شدم که تاب نیاوردم با بخشیدن تمام مهریه و نفقهام خودم را خلاص کردم و از او طلاق گرفتم.
رو به دختر جوان: چه احساسی نسبت به پدرت داری؟
من دیگر احترامی برای او قائل نیستم چون او فقط به فکر خودش است؛ انگار نه انگار که ما خانواده هستیم. او با دو زن ازدواج کرد و برای هر کدام از نو یک زندگی ساخت و جهیزیه کاملی به خانه جدیدش برد، درحالیکه وقتی برای ما خواستگار میآمد با بهانهجویی به همه جواب رد میداد، چون نمیتوانست هم زیر بار مخارج ازدواج و جهیزیه ما برود و هم جوابگوی انتظارات بالای نوعروسان خود باشد، بنابراین ما را قربانی کرد.
رو به همسر: حالا که به گذشته نگاه میکنی چه احساسی داری؟
باید خیلی زودتر میدانستم این مرد زندگی نیست و با خانواده خود همدل و همراه نیست و طلاق میگرفتم! هر روز خودم را سرزنش میکنم که چرا این قدر برای حفظ زندگی مشترکی که مال من نبود از خودگذشتگی کردم و چرا از فرط خجالت و آبروداری تمام آن فشارهای روحی و روانی را به تنهایی تحمل کردم و سوختم و ساختم، ولی موضوع را از همه پنهان کردم. اگر از کسی مشورت گرفته بودم، شاید این همه آسیب نمیدیدم و با دست خالی آن زندگی را ترک نمیکردم.
بدون شک ازدواج مجدد شوهر برای همسر اول یک شوک محسوب میشود. او احساس میکند که به او خیانت شده و همسرش به زندگی مشترکشان وفادار نبوده است. حتی اگر ازدواج مجدد با اطلاع و رضایت ضمنی او صورت گرفته باشد، نمیتوان این حقیقت را انکار کرد که همسر اول از لحاظ روانی و عاطفی تخریب میشود و احساس ارزشمندی و اعتماد بنفس خود را از دست میدهد و از آنجا که چنین روابطی در فرهنگ و عرف جامعه ما پذیرفتهشده نیست، فشار روانی و ترس ناشی از قضاوت جامعه، خانواده و دوستانی که دارای خانوادههای تک همسر هستند اغلب به شکلگیری اضطراب مضاعف، دوریگزینی و خودگوییهای منفی با محتوای تحقیر و سرزنش خود میانجامد.
احساس گناه، حسادت و عدم امنیت به همراه سطح بالای اضطراب و فشار روانی که همسر اول متحمل میگردد به سادگی میتواند زمینهساز پرخاشگری و در مراحل بعد افسردگی او گردد.
حال چگونه میتوان از چنین همسری که درمانده و ناامید است انتظار داشت نقش مادری و همسری خود را به خوبی ایفا نموده و با صمیمیت و هماهنگی به همسر و فرزندان خود در گذر از مشکلات و بحرانهای خانواده یاری رساند؟! بلکه برعکس، زنی که تا قبل از این شریک عشق و زندگی بود درگیر در یک مسابقه اقتصادی، به شریکی منفعل تبدیل میشود که حتی انگیزهای برای رونق بخشیدن به وضعیت اقتصادی خانواده و مشارکت در امر بهبود وضعیت مالی شوهر را ندارد و تنها دغدغهاش بهرهوری اقتصادی بیشتر خود و فرزندانش خواهد بود.
او در غیاب احساس وفاداری و تعلق خاطر از سمت شوهر، از زندگی مشترک خود دلسرد شده و به منظور تخلیه فشارهای روانی و دریافت حمایت، به خانواده اصلی خود پناه میبرد و به تحکیم رابطه خود با آنان میپردازد و با طرح دغدغهها و مشکلاتش با آنها کل خانواده را درگیر مسائل خود مینماید. این مسئله به راحتی میتواند زمینهساز دخالت خانوادههای اصلی در مسائل خصوصی زناشویی گردد که بایستی تنها بین زن و شوهر حل و فصل شود و از آنجا که خانوادهها معمولا منافع شخصی فرزند خود را بر منافع زندگی مشترک آنان ترجیح میدهند دخالت آنها در امور خانوادگی بیش از پیش زمینهساز حرمتشکنی و آشفتگی در خانواده میشود.
«میر سعید جعفری»، «دکترای مشاوره مدرسه و استاد دانشگاه علامه طباطبایی»، در این زمینه به دختایران میگوید: «یکی از مهمترین دغدغهها در مورد فرزندان، مساله الگوگیری صحیح از والدین است، ولی در عرف و جامعه ما، فرزندان الگوی مناسبی از چنین پدر و مادری نخواهند گرفت.فرزندان به راحتی نمیتوانند به والدینی که درگیر یک خانواده گستردهتر و روابط جدید هستند تکیه کرده و احساس ایمنی نمایند؛ مخصوصا زمانی که مادر و خانواده مادری بارها پدر را در حضور فرزندان مورد شماتت و سرزنش قرار داده و از عملکردش انتقاد نمایند، فرزندان در مورد شایستگی پدر دچار تردید میشوند.
خانواده و فضای حاکم بر آن نقش تعیینکنندهای در رشد روانی و شکلگیری شخصیت و سلامت روانی اعضای خانواده بویژه فرزندان دارد و نوجوانانی که در اینگونه خانوادهها رشد میکنند به علت وجود شرایط استرس و فشار روانی و کشمکش هوو ها و مراقبت ناکافی از عزت نفس پایینتری برخوردار بوده و خودآگاهی ضعیفتری را شکل میدهند، چراکه معمولا فرزندان در چنین خانوادههایی به سپر بلا تبدیل میشوند و به مسائل و مشکلات آنان به خوبی رسیدگی نمیشود، چون والدین آنقدر درگیر مسائل و مشکلات خود هستند که جز در شرایط بحرانی توجهی به مسائل درسی، تفریحی و رشدی کودک ندارند و مسائل و مشکلات فرزندان در این شرایط میتواند به سادگی مورد غفلت قرار گیرد. این امر گاهی به بهای افت تحصیلی کودک تمام میشود و گاهی نیز این لطمات در روابط آینده فرزندان بصورت شکست در ازدواج یا مسائل شغلی جلوهگر میشود.»
او همچنین میافزاید: «مرد نیز با تعهد سپردن به خانواده جدید درحالیکه هنوز تعهد نیمهکارهای به خانواده اول دارد، در واقع خود را درگیر دو خانواده و دو نوع چرخه تکاملی میسازد. ممکن است فرزندانش در خانواده اول درگیر بحران نوجوانی و یا در حال ازدواج و ترک خانواده باشند، در حالیکه مشکلات در خانواده دوم از نوع تولد فرزند جدید و یا رسیدگی به مسائل فرزندخواندههاست. مرد درحالیکه هنوز در خانواده اول کارها و وظایف ناتمامی دارد باید همزمان به انتظارات و مشکلات دیگری در خانواده دوم نیز رسیدگی نماید که اگر هرکدام به موقع حل و فصل نشوند، بر بار مشکلات و نارضایتیها افزوده و زمینهساز مشکلات جدیدی میشوند. انجام شایسته تمام این امور اگر غیر ممکن نباشد، بسیار دشوار است و فشار روحی و روانی زیادی را بر شوهر وارد میسازد که اغلب، سرخوردگی و پشیمانی را به دنبال دارد.»
همان طور که گفته شد برخورد موثر با چالشها و بحرانهای زندگی در گرو اتحاد، صمیمیت و تعلق خاطر زوجین و در نتیجه تحکیم نهاد خانواده است و نه تضعیف آن. اگر خانواده در برخورد با مشکلات و بحرانهای زندگی بتواند با تکیه بر تعلقخاطر و وفاداری بطور منسجم و هماهنگ عمل نماید، میتواند مشکلات را با موفقیت پشت سر گذاشته و انسجام خود را حفظ نماید.
درحالیکه اگر شوهر منافع شخصی خود را از منافع کل خانواده جدا سازد و با تکروی در جهت کامیابی شخصی و بدون در نظر گرفتن اهداف مشترک خانوادگی عمل نماید، خانواده از اتحاد لازم برای رویارویی با بحرانها برخوردار نبوده و نه تنها سلامت روانی اعضای خانواده به خطر میافتد، بلکه ممکن است چارچوب خانواده نیز زیر بار مشکلات از هم بپاشد و حتی به مرز از هم گسستگی و جدایی برسد.
به همین دلیل در مشاوره پیش از ازدواج به زوجها هشدار داده میشود که در دام این باور نادرست که میگوید: «اگر همسر مناسبی داشته باشم، او مرا خوشبخت میکند.» نیافتند و بدانند که هیچکس قادر نیست کسی را خوشبخت کند! بلکه این خود آنها هستند که باید برای خوشبختی خود تلاش کنند.
هیچ رابطهای بدون مشکل و اختلاف نیست و شور و هیجانی که اوایل ازدواج تجربه میکنند به مرور زمان کمرنگ خواهد شد و رابطه خالی از روح و کسالت بار راه را برای شکلگیری روابط خارج از خانواده باز خواهد گذاشت؛ بنابراین بایستی از همان ابتدا یاد بگیریم تا از زندگی مشترک خود مراقبت کرده و هر یک سهم خود را برای خوشبختی خانواده بر عهده بگیریم و با علم به اینکه مشکلات و اختلافات در پرتو اعتماد و حمایت متقابل و تمرکز بر نقاط مثبت یکدیگر قابل حل است، به یادگیری مهارتهای همدلی و گفتگوی متقابل بپردازیم، در انجام کارهای خوشایند برای یکدیگر پیشقدم شویم و همواره شور و شوق و مهرورزی را در ازدواج خود زنده نگهداریم تا خوشبختی را در جای دیگری نجوییم و آنچه خود داریم ز بیگانه تمنا نکنیم.
مخاطبان محترم گروه اجتماعی مشرق می توانند اخبار، مقالات و تصاویر اجتماعی خود را به آدرس shoma@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود. در ضمن گروه اجتماعی مشرق در صدد است با پیگیری مشکلات ارسالی شما از طریق کارشناسان و مشاوران مجرب پاسخی برای ابهامات مخاطبان عزیز بیابد.
منبع: دختایران